مهمان ناخوانده
مهمان ناخوانده
آذر سال 92 بود که تصمیم گرفتیم برای اربعین با کاروان آقای شاه آبادی که نام کاروانش
عهد آدینه بود به کربلا عزیمت کنیم.
شما که غریبه نیستید مجبور شدیم یک شب را در مرز ایران و عراق توی سرما بخوابیم
هوا خیلی سرد بود و همه از سرما به هر سویی می رفتند تا شاید بتوانند آتشی روشن کنند تا
از سرمای شدید نجات یابند
ما نیز هر جا آتشی می دیدیم سراسیمه به سمت آن می دویدیم ،آن سال من به اتفاق شوهر و خانواده
شوهرم رفته بود و فکر می کردم تا صبح هیچ کدام مان دوام نخواهیم آورد که البته همه ما فدای امام حسین
که این جان ناقابل ارزش فداکاری ها و شهامات پیام آوران کربلا(حضرت زینب و…)را ندارد که البته منظورم جان خودم
بود،در این را هم بگویم که در کاروان ما زن باردار هم بود که از همه ما من جمله بنده بسیار صبورتر و آرام تر بود ،و با
اینکه باردار بود اما به همه کمک می کرد او همسر رییس کاروان آقای الله داد بود،و وقتی آن شب سرد زمستانی
گروهی به رییس کاروان گفتند که چهار تا زن مریض را حاضرند به نجف بدون هیچ هزینه ای ببرند ،ایشان از رفتن امتناع کردند و نگفتند که من باردارم و باید بروم بماند….
بلاخره با هر سختی بود صبح شد و ما برای نماز به سمت این طرف در مرز برای اقامه نماز رفتیم که از انبوه جمعیتی که
می خواستند به کربلا بروند و مثل ما نتوانسته بودند بروند ،و شب را به صبح در مرزها با سرمای طاقت فرسا رسانده بود
کاسته شده بود و چند ساعت گذشت تا ما خود را برای نماز ظهر و عصر آماده کردیم،و هنوز هیچ اتوبوسی از کاروان
عهد آدیینه نبود که ما رو از مرز به نجف ببره ،و ما از این اتفاقی که برایمان افتاده بود
سخت ناراحت بودیم که چرا این کاروان آن قدر از ما پول گرفته بود و کاروان ما را به حال خود رها کرده و هیچ نظارتی نمی کرد خلاصه ساعت دو بعد از ظهر بود که رییس کاروان آقای الله داد با خوشحالی آمد
و گفت که آقای عراقی که من نمی دانم اسم ایشان چه بود ما رو به منزلش دعوت کردند و ایشان به هزینه خودش برایمان مینی بوسی گرفتند و با ما خیلی خوش رفتاری می کردند
ما در ابتدا خیلی ترسیدیم و دلیل این همه مهربانی را نمی دانستیم چرا که او را با خود بیگانه می دانستیم و در ذهنمان
تصور می کردیم که او داعشی هست و ما را خواهد کشت که خوشبختانه ایشان این چنین نبودند و با ما بسیار مهربانی می کردند ایشان دو خانه بسیار تمیز در اختیار ما گذاشتند و برای ما شما مفصلی ترتیب دادند
و صبح فردا ما را با کامیون خودش به نجف رساندن بدون اینکه از ما مبلغی پول دریافت کند
و روز قیامت ان شا الله ایشان از یاران سیدالشهدا باشند و ایشان تمام سختی ها وناکامی های ما را مبدل به شیرینی
و خاطره خوب از سفر کردند که خداوند ایشان را خیر فراوان در دنیا و آخرت دهد
والسلام علیکم و رحمه الله