رویاهای من
رویاهای من
حدود ۲ دو ماه پیش خوابی دیدم خواب دیدم من به اتفاق خانواده و خانواده همسرم جایی مهمان بودیم ،بعد که از مهمانی بیرون آمدیم انگار در دامنه کوه ای بودیم و متوجه حضور سگ ها در بالای کوه شدیم که به سمت ما آمدند ما خیلی ترسیدیم اما آنها از کنار ما رد شدند،بعد متوجه حضور گاوهایی در بالای کوه شدیم که به سمت ما می آمدند،و هر گاو متعلق به کسی که کنار ما بود شد،و یک گاو در کنار من و خانواده همسرم نشست.
تعبیر خواب : امروز دوشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۲ که چند ماه از دیدن آن خواب گذشته،همسرم به من گفت خانم مادر بزرگ پدری اش باغش را فروخته و پول آن را بین بچه هایش تقسیم کرده،و پدرش قراره مقداری به ما بدهد و بنده حقیر تعبیر آن خواب را الان فهمیدم.
………………………………………………
چند شب پیش خواب جالبی دیدم.خواب دیدم در پشت بام خانه مان نشستیم و می خواهیم غذا بخوریم،گویا مهمانی بود و تمام فامیل مشغول خوردن غذا بودند منتهی تا می خواستیم غذا را شروع کنیم دیدیم جمعیتی از ماران در کنار ما هستم انگار آنها هم می خواستند کنار ما از غذا بخورند .ما مرتب فرار می کردیم اما آنها دنبال ما می آمدند من و شکیبا (خواهرم) تصمیم گرفتیم از آنجا برویم و درب پشت را قفل کردیم وماران و فامیل را تنها گذاشتیم،من از شیشه پشت بام تصویر یک مار سیاه با چشمان درشت قرمز رنگ را می دیدم که با حالت کینه به من می نگریست و من از این کابوس بیدار شدم
……………………..…..………….
سال ۱۴۰۰ نزدیک تابستان که فکر می کنم خرداد باشد بنده خوابی دیدم خواب دیدم دامادمون آقای آمر قدم فوت شدند و ما در مراسم خاکسپاری ایشان واقع در امامزاده جعفر کن بودیم ما مرتب بالای تابوت ایشان گریه می کردیم و ایشان را داشتند دفن می کردند
و بنده از خواب بیدار شدم .من این جریان را به همسرم گفتم او در پاسخ گفت که نگرانی من بی مورد هست و خواب زن چپ است ایشان می خواستند من نگران نباشم ولی من از درون احساس وحشت و استرس زیاد می کردم تا اینکه چند ماهی گذشت و خواهرم به اتفاق شوهر و بچه هایش تصمیم گرفتن به زیارت امام رضا علیه السلام بروند دامادمون آقای آمر قدم از شوهرم خواست که برایشان از سرکار جا بگیرد آخه سرکار همسرم به اقوام ما در مشهد جا میدهد هتل آنها در شارستان مخصوص صندوق ضمانت صادرات (سرکار همسرم) هست.
از قضا خانواده خواهرم در مشهد کرونا از نوع دلتا گرفتن و شوهر خواهرم کرونایش از بقیه شدیدتر بود و به بیمارستان شریعتی تهران با داماد دیگر مان آقای مهدی ابوالقاسمی هرکدام با ماشین خودشان رفتند .ایشان در کودکی به جای آب اشتباهی وایتکس خورده بودند و ریه شان کمی مشکل داشت و با مریضی کرونا حال ایشان خیلی وخیم شد در نهایت اواخر مرداد ماه سال ۱۴۰۰ ایشان بعد تحمل ۱۷ روز بیماری کرونا جان به جانان تسلیم شدن.
و همان رویای صادق بنده که در عالم خواب دیدم تعبیر شد و در همان مکان و با هم جزئیات ایشان را دفن کردند
………………………
سال ۱۳۹۶ زمانی که زهرا ۳ سال داشت تصمیم گرفتیم برایش جشن تولدی بگیریم از قضا روز تولد او مصادف بود با ولادت حضرت زهرا علیهاالسلام در روز تولد زهرا من وقتی خواستم دستم را بشورم دست چپم سبز شد و برای چند دقیقه پاک نشد.
شکر خدا جشن تولد به خوبی برگزار شد و همه چیز به خوبی سپری شد
…………………
شبی در عالم خواب .خواب دیدم خاله صغری مادر شوهر شکیبا خانم (خواهرم) خیلی گریه می کند مثل حضرت یعقوب در فراق حضرت یوسف
و آنقدر گریه کرد تا آب شد وقتی دامادمون آقای آمر قدم فوت شدند انگار تعبیر رویایم را متوجه شدم
………………….
شبی وقتی از خواب بیدار شدم متوجه صحنه عجیبی شدم اواخر سال ۱۳۹۶ بود و مرتضی ۷الی ۸ ماهه بود که نیمه های شب بنده از خواب بیدار شدم و متوجه حضور مردی بالای سرم شدم و مرد تا دید او را دیدم به سرعت برق و باد فرار کرد بعدها وقتی به این موضوع فکر کردم فهمیدم که او موجودی غیر از انسان هست.
…………………..
سال ۱۳۹۶ وقتی مرتضی چند ماه بیشتر نداشت موقع شیر دادن متوجه صدایی پیرامون خودم شدم صدا اگر اشتباه نکنم می گفت ما زنان را مرد و مردان را زن خلق کردیم با همین مضمون اگر اشتباه نکنم .صدایی خیلی رسا که با صداهای عادی تفاوت داشت، خلاصه گفتن این و درک کردن آن برایم خیلی سخت و هم شیرین بود،با خود فکر کردم که شاید استغفرالله من امام زمانم و به همه چیزها فکر کردم به مادرم و بقیه این موضوع را گفتم آنها این موضوع را باور نکردن هیچ مثل دیوانگان با من برخورد می کردم و از طرفی کسی مدام وسایل خانه مان را جابه جا می کرد و همان شب شوهرم وقتی به خانه مان آمد من قبلش بیرون بودم انگار کسی آمده بود و ادکلن را در فضای خانه مان خالی کرده بود شوهرم فکر کردم من با کسی ارتباط دارم و من هم قسم خوردم که من پاکدامن هستم خیلی شرایط بعدی بود من هر لحظه آرزوی مرگ می کردم و من هم سراغ فال چینی و هندی رفتم و از لحاظ روحی خیلی به هم ريختم شب تا صبح خواب نداشتم فکر می کردم من امام زمانم و سعیده دارد به خانه مان میآید که مرا بکشد چند ساعت با آرام بخش می خوابیدم که صدای گریه مردی(دائی سعیده) شبیه ضجه های مکرر و صدای همسرش را می شنیدن که او را آرام می کرد.تا صبح همین صحنه ها را در بیداری و خواب می دیدم وقتی صبح شد تصمیم گرفتم به این وضعیت اسفناکم پایان دهم.گفتم شاید سعیده در بیمارستان هست و در همان جا مرا بکشد و من را راحت کند . وقتی به بیمارستان بقیه الله قسمت اعصاب و روان رفتم دیدم در مطب سعیده نیست و فهمیدم تمام این چند روز خیال می کردم و من امام زمان نیستم .خیالم راحت شد. و خیلی آرامش داشتم ولی شب قبل من مرگ را به چشم خودم دیدم و تا صبح گریه می کردم .اوضاع روحی من به گونه ای شد که تعداد زیادی قرص اعصاب و روان دکترهای بیمارستان بقیه الله علیه السلام برایم تجویز کردن و گفتن اگر بهتر نشدی تو را باید بستری کنیم خیلی اوضاع سختی را گذراندم و حتی در همان موقع فکر می کردم کسی می خواهد مرا بکشد و صدای گریه کردن فامیل های قاتل را تا صبح می شنیدم عین مرگ یک انسان کافر و پست و لحظاتی که در برزخ برایش پیش می آید برایم پیش آمد .خلاصه همه مثل دیوانه های زنجیری با من برخورد می کردند و من از وضعیت خودم بسیار نارحت بودم و از خدا می خواستم که من به حال عادی برگردم خلاصه بعد از عید حال من کم کم بهبود یافت و من دوباره عادی شدم البته با عنایات خدا و حضرت ولیعصر روحی فداه و همسرم عزیزم که در این چند ماه مرا تنها نگذاشت و مرتب نذر و نیاز می کرد
البته ناگفته نماند که ما مستاجر بودیم و صاحب خانه،خانه اش را می خواست و ما طبقه پایین همان ساختمان را خریده بودیم ولی پول دادن رهن مستاجر خودمان را نداشیم و آنها نیز قصد بلند شدن نداشتم،خلاصه همه چیز به هم گره خورده بود
و خدا همه امورشان را مثل همیشه سر و سامان داد و مستاجر قبلی با دیدن حال روحی من همان موقع تصمیم گرفت بلند شود و خانه مان را تحویل دهد ما هم خانه اجاره ای خودم را ترک و به منزل خودمان رفتم.خدایا شکرت که همه چیزها را درست کردی
دزد . دزد
چند سال پیش من تا از خواب بیدار شدم متوجه حضور شخصی در جلوی تخت خواب شدم. به شوهرم که کنارم در حال خمیازه کردن و بلند شدن از خواب بود گفتم دزد دزد ولی در یک آن و لحظه دیدم همان فرد در بدن شوهرم رفت و فهمیدم آن روح بخاری شوهرم بود که به جسمش بازگشته بود.